کارگاه طراحی محصولات فناوری یادگیری با روش های تفکر طراحی

کارگاه طراحی محصولات فناوری یادگیری با روش های تفکر طراحی

ارائه دهنده: سید محمدحسین حمیدی (۱۵/۰۸/۹۶)  ساعت۳۰: ۱۳

تفکر طراحی و طراحی محصولات فناورانه

تفکر طراحی در واقع به چالش کشیدن وضع موجود است، یعنی به چالش کشیدن آن چیزی که همه معتقدند نُرم این است؛ استاندارد این است؛ روش رایج و قالب این است. در تفکر طراحی ما می خواهیم آن چیزی را تغییر دهیم که همه می گویند این را نمی شود تغییر داد. این موضوع خیلی مهمی است. یک چنین نگاهی اصولا نیاز به این دارد که خارج از کلیشه ها فکر کنیم؛ یعنی اگر توانستیم به جای راه حل های مرسوم و کلاسیک برای مسائل، یک راه حل هایی ارائه بدهیم که اگر روز اول به هر کسی ارائه دهیم احتمالا بگوید، ایده ی خیلی خیلی احمقانه ای است! مسخره است! چرت است! و عمرا آن را تحویل نمی گیرد ] به سمت تفکر طراحی حرکت کرده ایم[.

یک مثال در این زمینه، سایت Airbnb است. Airbnb به طور خلاصه اشاره به این دارد که فرض کنید شما یک خانه ی بزرگی دارید که یک اتاقش همیشه خالی است و دوست دارید از آن یک پولی در بیاورید، یا اینکه نه، یکی دو هفته، یک ماه و … می روید سفر و آن خانه خالی می ماند و می خواهید از آن پول در بیاورید، می توانید آن را در این سایت لیست کنید و کسانی که متقاضی هستند آن را اجاره می کنند. و حالا از هتل ارزان تر در می آید و برخی مزیای دیگر نیز دارد. مثلا اینکه می توانید با یک گروه مردم محلی مرتبط شوید و … . این سایت فوق العاده بزرگ است و خیلی سریع رشد کرد و یک چیز عجیبی است. برای ایده اش شما خودتان را بگذارید به جای یک سرمایه گذار که ایده ی این سایت به شما ارائه می شود. اینقدر ایراد دارد که احتمالا بهش می گویید بچه جان برو بچسب به یک کاری! از این کارها دیگر پول در نمی آید! هر طور که فکر کنید هزار تا ایراد دارد، اما Airbnb الان دارد کار می کند..! اسنپ و … هم مثال هایی است که در ابتدا کسی فکر نمی کرد عملی بشوند.

پس آن چیزهایی که می گویند اصلا نمی شود، احتمالا با Design Thinking  می توان تغییر داد. اصلا نمیشه ها را با Design Thinking  می توان تغییر داد. Design Thinking  یکی از مهمترین ابزارهای تحول در دنیای امروز و برای حل مساله است. کسانی که می خواهند طراحان خوبی بشوند – به این معنایی که داریم می گوییم- کسانی که میخواهند منشا تحول بشوند و چیز جدیدی خلق کنند و ایده هایی را پیش ببرند که خیلی خیلی متفاوت است و جریان ساز است، معمولا یک تفاوتی با بقیه دارند و آن هم این است که هم ذهن تحلیلی دارند و هم یک مقدار شهود دارند. هم یک خورده راست مغز هستند و هم چپ مغز هستند. معمولا این دو تا در یک نفر جمع نمی شود. ولی آدمهایی که هر دو را داشته باشند، اتفاق خوبی می افتد. معمولا این آدم ها هم با مسائلی که با ریاضی سر و کار دارد ارتباط خوبی برقرار می کنند و هم با مسائلی که نیاز به شهود بالاتر دارد. مثلا کسی مثل استیو جابز هر دو را با هم دارد. آدمی است که هم با هنر و خطاطی مانوس بوده و هم با کامپیوتر.

حالا ممکن است بپرسید: اگر من هیچ کدام را ندارم چه؟! نکته این است که این مهارت ها تا حدودی قابل تقویت یا قابل یادگیری است. به نظر می رسد که می شود هر کدام را که در آن ضعف دارید تقویت کرد و اصولا قابل تمرین کردن است. نکته دیگر اینکه، وقتی یک مساله ای را به ما می دهند، سعی می کنیم خود آن مساله را حل کنیم. اما تفکر طراحی می گوید بیایید صورت مساله را یک بار دیگر بازتعریف کنید. کسانی که به مهارت تفکر طراحی مسلط می شوند، این هنر را پیدا می کنند.

یک مثال دیگر، الان کلی هزینه و پروژه و طرح ایجاد می شود که بیایید کنتورها را هوشمند کنیم و از راه دور و هر چه سریع تر و در بازه های زمانی کوتاه تر قبض ها را صادر کنیم. حالا کسی که با تفکر طراحی آشناست، اینجا چه رفتاری نشان می دهد؟ نقطه ی شروع در چنین تفکری این است که: اصلا چرا ؟؟؟ کی گفته؟؟؟ باید از چراها شروع کنیم تا بتوانیم برسیم به راه حل های بزرگتر.

خوب پس تفاوت کسانی که Design Thinking  فکر نمی کنند در این است که فقط در چارچوب های خاصی فکر می کنند و کار می کنند. پس یک بخش از تفکر طراحی این است که خارج از چارچوب فکر کنیم. یک بخش دیگر این است که عواطف و احساسات و مسائل انسانی را درگیر کنیم. گاهی اوقات تفکر طراحی با Human center design  یک اشتراکاتی دارد؛ یعنی اصولا در مرکز کاری که ما داریم انجام می دهیم آن انسانی است که می خواهد از آن استفاده کند.

یک مثال معروف دیگری که در این زمینه می زنند بیمارستان هاست. بیمارستان ها جزو همان نرم های خشکی است که در موردش صحبت کردیم. بیمارستان ها معمولا برای بچه ها یک محیط همراه با ترس و اضطراب است. رنگ آمیزی هایی که استفاده می شود سرد است. شاید با استانداردهای پزشکی هم خیلی همخوانی داشته باشد اما در نهایت برای کسی که می خواهد آنجا برود حس خوبی دست نمی دهد. مثلا همین دستگاه MRI دستگاهی است که وقتی بچه می خواهد داخل آن برود، از آن می ترسد. حالا چطوری می شود این مساله را یک جور دیگر کرد؟ جی هلز کِرت، دستگاهی برای MRI طراحی کرده که بسیار شاد و جذاب است و وقتی بچه می خواهد داخل آن برود برایش مثل تفریح می شود.

مثلا دارو خوردن بچه ها و یا یک سری عادت های رفتاری بچه ها ممکن است آنچه که ما میخواهیم نباشد. چطور با تفکر طراحی می توان این مسائل را حل کرد؟ چرا جعبه ی دارویی که بچه می خواهد باز کند قدری جالب نباشد؟ چرا رنگ آمیزی اش برای بچه خاص نباشد که بچه دوست داشته باشد که آن را انجام دهد؟ احتمالا پاسخش فقط این است که این نرمی است که هفتاد سال است رایج است. از این چیزهای رایج مثال زیاد است که هیچ دلیلی ندارد که رایج باشند! تنها به این دلیل رایج هستتند که هیچ کسی آنها را به چالش نکشانده است.

دوچرخه سواری مثال دیگری است، دوچرخه سواری برای خیلی ها سخت و خسته کننده است. یک شرکتی آمد دوچرخه ای را ترکیب کرد که فقط بخش پا زدن نداشت، بلکه یک بخش ترکیبی هم داشت؛ یعنی یک بخشی اش طوری بود که می توانستی گاز بدهی یا الکتریکی باشد. یک بیزنس مدلی هم برایش طراحی کرد که اگر نمی توانستی دوچرخه را بخری، می توانستی دوچرخه را اجاره کنی. همین ها کمک کرد که بسیاری از افرادی که حتی مسن تر هم بودند دوچرخه سوار شوند و بسیاری از کسانی که دوچرخه سوار هم نبودند، دوچرخه سوار شوند.

موضوع دیگری که در تفکر طراحی مطرح است، context کاربر می باشد. بر اساس چنین  تفکری، تمام ویژگی ها و جزئیات زمینه ای کاربر به دقت مورد بررسی قرار می گیرد. این بررسی کمک می کند تا طراحی تجارب مطابق با نیازهای کاربر باشد. ویژگی های زمینه ای کاربران مختلف با هم متفاوت است. با استفاده از تفکر طراحی می توان به آن جنبه از ویژگی های زمینه ای کاربر پرداخت که کمتر کسی به آن توجه می کند. اگر توانستیم بر اساس زمینه ی کاربر، ایده هایی بدهیم که کمتر کسی بدان توجه کرده است، در واقع به سمت تفکر طراحی حرکت کرده ایم.

نتیجه گیری

در تفکر طراحی باید به دنبال راه حل هایی باشیم که خارج از چارچوب های رایج هستند. نقطه شروع چنین تفکری این است که چرایی موضوعات و مسائل را به چالش بکشیم. لازمه ی داشتن چنین تفکری این است که خارج از کلیشه ها فکر کنیم. با کمک تفکر طراحی می توان مسائلی که از نظر دیگران اصلا شدنی نیست را به گونه ای دیگر باز تعریف کرد و احتمالا شدنی کرد. اگر میخواهیم جریان ساز باشیم، باید ایده هایی خلق کنیم که در نگاه اول شدنی به نظر نمی رسند. اگر دست به خلق چنین ایده هایی زدیم و راه حل هایی برای مسائل ارائه دادیم که از نظر دیگران شدنی نیست، آنگاه می توان گفت به سمت تفکر طراحی حرکت کرده ایم.

تهیه کننده: رقیه نورالهی

دیدگاهتان را بنویسید